۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

اينجا كجاست؟

شايد امشب

آنقدر دل شكسته باشم

كه تمام ِ فحش هاي دنيا را به دنيا بدهم.

پري لطفاً باز هم نگو:

تو مال ِ اين دنيايي!

نيستم

بخدا من هيچ كجاي اينجا را بلد نيستم

هيچ كس در اينجا آشنا نيست

هيچ كس زبان مرا نمي فهمد.

از آسمان حرف مي زنم، مي گويند فحش

از فحش حرف مي زنند، مي گويند آسمان!

اين كوچه كدام كوچه از كوي گم شدن است؟

من كه گفته بودم خانه ي من

نرسيده به ميدان اصلي ِ

طلايي ترين شهر

در مسير ِ اصوات سپيد است

اينجا كجا بود مرا آوردي؟

حالا باز زبانم بند آمد

مي خواستم از پري وُ ديو سخن بگويم

از راست وُ دروغ

از راست ِ دروغ

از دوست داشتن وُ

كشتن ِ احساس در دل ِ پرستوها

از زبان

از قلب

از نفهميدن ِ هرچه كه من هستم، هرچه كه من باشم

-لعنت بر اين لكنت ِ بي محل-.

من فقط به اين ها مي انديشم

حالا تو هي بگو:

به جاي اين اراجيف

سپيدنامه اي براي محمد بنويس.

گوش كن پري!

تا نبري مرا تا آنجا

تا نگويي من از كجا آمده ام

براي هيچ كبوتري

سرود ِ آزادگي كبك ها را نمي گويم

ميل با خودت است!

پرا

۲ نظر:

misagh گفت...

تنها یک چیز را می دانم،من به این زمان تعلق ندارم

شاسوسا گفت...

هه حق مطلبه این متنتم که تو پروفایل ادا کردیم...البته اگر کرده باشیم که یقینا اینطور نیست!