۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

جوجه اردک زشت


همیشه گفته ام که ابتذال ِ بعضی جمله ها آدم را مجبور می کند که آن ها را به دریای شعر راه ندهد، باری، همیشه نوشتن شعر آسان تر از نوشتن لاینقطع کلمات کنار یکدیگر است؛ این نکته را هم اضافه کنم که دیدن ِ یک برگه کاهی ِ مهربان که جای̊ جای ِ آن بی رحمانه با یک خودکار سیاه شده است بسیار غم انگیز است، توی شعر لااقل می دانی که نصف ِ برگه ی مهربان ِ کاهی را بی خط گذارده ای، مثل این می ماند که برگه دارد کلماتی که رویش نقش بسته اند را می خواند.
همیشه یک سوال از کودکی حس کنجکاوی مرا به حس ِ جنون مبدل می کرد و آن این بود:
چرا من می توانم پرش ِ رگبرگ ِ گل محمدی که از بی توجهی پروانه تند تند می زند را ببینم اما این آدم ها نه!؟ این آدم ها دل که میشکنند هیچ، نه صدایش را می شنوند نه اصلاً می فهمند که دلی در این درد̊ سرای زمین دردش شده است.
براستی که قوم ِ عجیبی هستند!!! نه برایشان رگبرگ های گل های محمدی مهم است، نه چشم های سیاه ِ خیس ِ پسر بچه هایی که آفتاب صورتشان را به جرم ِ بازی در خیابان سوزانده است.
واقعاً که آدم ها قوم ِ عجیبی هستند، خودشان همه را آزار می دهند وُ بعد اگر کسی یاوه ای بر حسب اشتباه بهشان گفت چنان به درگاه ِ خداوند گلایه وُ شکایت وُ ناله وُ زاری می برند که فرشته ها وا می مانند که این ها دیگر از شیطان بدترند!!!
بارها سعی کردم مثل بچه ی آدم بنشینم و زندگیم را بکنم اما... اما مگر آن جوجه ی قو توانست اردک بماند که من بتوانم آدم؟ آری حکایت من مانند همان حکایت ِ لعنتی ِ جوجه اردک ِ زشت است که شب ها جای آنکه شنیدنش مرا بخواباند، اشک از چشمانم سرازیر می کرد.
سخت است!
بخدا قسم اگر روزی به سرزمینی دیگر-مثلاً سرزمین من- بیایید و ببینید هیچ کس مانند شما نیست دلتان حتا از من هم بیشتر می گیرد! باری در سرزمین من کسی بی دلیل دل ِ کسی را نمی شکند حتا اگر آنکه قرار است دلش راحت شکسته شود،یک روباه باشد که مرغ ها را شکار می کند و البته از زندگی روزمره هم خسته شده.
پرا
6/4/90
18:00

۶ نظر:

میثاق گفت...

رگبرگ گل محمدی که هیچ،اینجا این ها هنوز برای خنده یاد کوفته درست کردن های میثاق با شمعدانی را حوای 17 18 سال پیش زنده می کنند

کوریون گفت...

دلم گرفته ازشون، دلم ازشون گرفته پوریا ..

بی بی بارون گفت...

تنها تر از غریقی هستم که در اقیانوس بر تخته پاره ای مانده!!!

آآااااخ!
پوریا

بی بی بارون گفت...

سفیدی موندن یا سیاه موندن ورق کاهی توفیر چندانی نداره. مهم اینه که کلماتی که با جوهر سیاه روی کاغذت می نویسی، توشون نور دارن یا نه!

عابر پیاده گفت...

همه رو خودت گفتی
هیچی نمیگم ..

prana گفت...

دیگه اینجا نمی نویسم
s-pourya-salehi.mihanblog.com